///////////////////////////////
رسیدن به بینشی جامع مستلزم آن است که از دایره عادتهای آشنا و فضای روزمره خویش خارج شویم و خود را در معرض جهانی نوین و گسترده قرار دهیم. من این افتخار را داشتم که در سه قاره متفاوت زندگی کنم؛ هر یک از این تجربهها به شیوهای منحصربهفرد دیدگاهم را شکل داد. هر مکان درسهای ویژهای از چالشها و همزیستی در دل خود داشت و چارچوبی ساخت که امروز از خلال آن به جهان مینگرم. در ایران پس از انقلاب، سیاست به بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمره بدل شده بود و بر شیوه زیست و روابط مردم سایه میافکند. در فرانسه، از دور شاهد جنگ ایران و عراق بودم و هزینههای سنگین منازعه را بهخوبی درک کردم. در کانادا، چندفرهنگی را نه به عنوان شعاری توخالی، بلکه به مثابه واقعیتی زیسته تجربه کردم؛ جامعهای که در آن سنتهای گوناگون در کنار هم میزیستند و از یکدیگر تأثیر میپذیرفتند. این تجربهها به من آموختند که هیچ فرهنگ یا سنتی به تنهایی حامل تمام حقیقت نیست.
در تورنتو و مونترال علوم سیاسی و روابط بینالملل خواندم. سپس به مطالعه آثار اندیشمندانی پرداختم که در چارچوب «نظریههای تلفیقی» کوشش میکنند ابعاد گوناگون معرفت – روانشناختی، فرهنگی، معنوی و اجتماعی – را در یک دستگاه منسجم گرد هم آورند. این رویکرد تأکید دارد که انسان هم به صورت فردی و هم اجتماعی از مراحل تکامل قابلشناختی عبور میکند و فهم این مراحل در تحلیل مسائل بشر، کمک به رشد جوامع و حل چالشها بسیار مؤثر است. چنین دیدگاهی باورم را تقویت کرد که آموزش حقیقی، فراتر از رشتههای مجزا از یکدیگر، نیازمند پیوند و ترکیب بینشهای برآمده از سنتها و شیوههای متنوع معرفت است. علاقهام به شناخت این مراحل تکامل و رشد انسان – هم در سطح فردی و هم اجتماعی – افزون شد و به مطالعه تطبیقی فرهنگها و ادیان پرداختم. در این مسیر دریافتم که پیشرفت جوامع از همگرایی برمیخیزد نه از جدایی؛ یا به عبارتی از فراگیری و جذب بهترین ارزشهای همه دانشها، سنتها و فرهنگها. چنانکه در قرآن کریم آمده است: همان کسانی که به سخن گوش فرا میدهند و از نیکوتر آن پیروی میکنند، اینانند که خدا هدایتشان کرده و اینانند همان خردمندان – سوره زمر، آیه ۱۸.
سیاست برای من امتداد عملی این مطالعات شد. نخستین تجربهام مشارکت در جنبشهای ضدجنگ در مخالفت با جنگ و اشغال عراق توسط آمریکا بود. با فعالان، اندیشمندان و رهبران سیاسی همکاری کردم و در سفری با دوچرخه در اروپا و آمریکا برای ترویج صلح شرکت داشتم و به عنوان سخنگوی گروه فعالیت کردم. تعامل با افراد از پیشینههای گوناگون درکم را از مقوله صلح در نگاه انسانها عمیقتر کرد. در این سفر آموختم که شنیدن عمیق فراتر از گوشدادن به واژههاست؛ یعنی حضور کامل، صبر و گشودگی دل. در این نوع شنیدن، انسان گفتوگوی درونی خود را آرام میسازد تا معنا، احساس و حتی ناگفتههای طرف مقابل را دریابد. شنیدن عمیق زمینهساز درک عمیقتر، رشد اعتماد و گشایش افقهای تازه در ارتباط است.
در ادامه، تمرکزم بر سیاست خارجی و مسائل راهبردی ایران افزون شد. برای من کار سیاسی جداییناپذیر از مسئولیت اخلاقی است. ارزشهای معنوی همچنان بخش اساسی تمدن انسانیاند، اما زمانی بیشترین معنا را مییابند که با زندگی اجتماعی و سیاسی پیوند بخورند. تلاش برای عدالت، صلح و حکمرانی شایسته هم جنبه سیاسی دارد و هم معنوی.
قدرت برای هر کنشی ضروری است، اما زمانی که از اخلاق جدا شود خطرناک میگردد. من باور دارم که اخلاق بدون قدرت بیاثر است و قدرت بدون اخلاق ویرانگر. پیوند این دو شرط دستیابی به نتایج سازنده است.
اصل راهنمای من خدمت به کشورم است؛ یاری رساندن به ایران برای عبور از مراحلی که تاریخ پیش رویش نهاده. ایران هم مسئولیت و هم ظرفیت آن را دارد که در ساختن غرب آسیایی قدرتمند – منطقه قوی – نقشآفرینی کند. در بنیاد «پایاب»، به مطالعه سیر تکامل جوامع میپردازم و بررسی میکنم که چگونه بشریت میتواند نه تنها با تغییرات سازگار شود، بلکه آینده را آگاهانه و هدفمند بیافریند.
بشریت با دگرگونیهای شتابانی روبهروست که هم به استقامت نیاز دارد و هم به چشمانداز. صرف سازگاری کافی نیست؛ ما باید آیندهای را که میخواهیم آگاهانه بسازیم. زندگی من – که با تجربه در قارههای گوناگون، تعامل با انسانهای متنوع و ترکیب پژوهش، کنشگری و سیاست شکل گرفته – وقف شناخت، خدمت و مشارکت در توسعه جهانی یکپارچهتر، اخلاقیتر و انسانیتر بوده است. و امروز میخواهم همه تجربیات گذشته خود را در خدمت به بینش «پایاب» بگذارم تا آیندهای وجدآفرین را آنطور که تصورش میکنیم خلق کنیم.
//////////////////////////////